معنی یکباره و ناگهانی

حل جدول

یکباره و ناگهانی

هری


ناخودآگاه، ناگهانی، یکباره

بی هوا


ناخودآگاه- ناگهانی- یکباره

بی‌هوا


ناگهانی

اتفاقی، یکباره، تصادفی

یکباره، غیر منتظره، غیر مترقبه


یکباره

ناگهان، اتفاقی

بی هوا

بیهوا


سرزده و ناگهانی

یکباره، یکهو


به یکباره

ناگهانی


بی خبر و یکباره

ناگهانی،اتفاقی


یکباره و یکهو

یکدفعه، ناگهان


یکباره و یک‌جا

قلپی

لغت نامه دهخدا

ناگهانی

ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.

فرهنگ معین

یکباره

یک دفعه، یکبار، ناگهان، به کلی، تمامی، همه. [خوانش: (~. رِ) (ق.)]

معادل ابجد

یکباره و ناگهانی

381

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری